این چند روز بیشتر از این که در گیر زندگی باشم درگیر مرگ بودم. مرگهای زیادیا برای خودم به تصویرکشیدم اما بیشتر درگیر این دوتا شدم تصادف با اتوموبیل، سرطان. همیشه فکر میکنم نمیتونم مرگ بدون درد داشته باشم  ترجیح میدم موقع تصادف با اتوموبیل دوماه برم توکما بعدم اعضای بدنم اهدا بشه، درمورد سرطانم همینطور دوست دارم دیر تشخیص داده بشه وفقط دوماه فرصت داشته باشم، بعد ازهمه ی اینها نشستم و اروم اروم برا خودم اشک ریختم.امروز وقتی داشتم دراین مورد حرف میزدم عزیزی گفت منم درمورد مرگ فکر میکنم بعدشم  میشینم گریه میکنم اما نه برای خودم برا خانواده ام. اما من تمام وقت برای خودم ناراحتم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها