تا حالاتو زندگیم برنامه زیاد نوشتم، کلا از بچگی برنامه نوشتنا دوست داشتم اما یادم نمیاد تاحالا از رو برنامه پیش رفته باشم ولی الان زیادی عقب ام از کارهایی که باید بکنم امروز سر کلاس زبان فهمیدم من دودرس از بقیه عقب ام واقعا اتفاق فانی بود دراین مورد من تقصیر کار نیستم اون دوستان عقده ای تقصیر کار اند که جلو جلو میخونن خب از زبان که بگذریم میرسیم به عکس نگرفتن، نقدنکردن، عکس ندیدن، کتاب های درسیا نخوندن، پروژه انجام ندادن، 

ونرفتن ونرفتن ونرفتن و ماندن . 

قرار نبود به اینجا ختم بشه کلا من هروقت شروع میکنم به نوشتن به یه چیز دیگه فکر میکنم اخر سرم میرینم. 

اهان یادم افتاد قرار بود تصمیم بگیرم یه برنامه بریزم که بهش عمل کنم که عملی نشد. 

بعد چند سال رفتیم بیرون میگه چی میخوری میگم شیر کاکائو میگه عه هنوزم شیر کاکائو میخوری، من!!!!! نه الان اسپرسو دوبل میخورم با شکلات تلخ

اصلا شیر کاکائو میخورم ببینم گه خورم کیه والا :)) 

 

نمیدونم چرا با اینجا سازگاری ندارم یه حس خاصی بهش دارم خوب نیست بدم نیست. 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها